کد مطلب:212713 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:33

زیاد بن منذر ابوجارود همدانی
از اصحاب و راویان حضرت باقر (ع) [1] و حضرت صادق علیهماالسلام بوده است. [2] .

او پس از آن كه زید شهید خروج كرد، از استقامت خارج شد [3] و از رؤسای «زیدیه» گردید. گروه «جارودیه» و «سرحوبیه» كه یكی از شاخه های «زیدیه» می باشد. منسوب به اوست. [4] او كور مادرزاد بود و چیزی را ندیده بود [5] ، پس او را سرحوب [6] لقب دادند. [7] .

در مذمت ابوجارود روایاتی وارد شده است: از جمله ابن ندیم روایت كرده كه امام صادق (ع) زیاد را لعنت كرد، و فرمود: او چشم ظاهر و چشم دلش كور است. و سپس از محمد بن سنان نقل كرده كه ابوجارود قبل از مرگ، هم شرب خمر كرد و هم با كفار



[ صفحه 219]



در آمیخت و دوستی نمود. [8] .

از ابی اسامه روایت شده كه گفت: امام صادق (ع) به من فرمود: ابوجارود، چه شد؟ به خدا سوگند، او نمی میرد، مگر سر گردان و گمراه. [9] .

ابوبصیر گوید: در خدمت امام صادق (ع) بودیم كه كنیزی از كنار ما بگذشت و همراهش قمقه ای بود كه آن را وارونه كرده بود. امام فرمود: خداوند قلب ابوجارود را وارونه كرده همان گونه كه این كنیز این قمقمه را وارونه كرده، چه می توان كرد؟ [10] .

از سماعه، از ابوبصیر روایت شده كه گفت: روزی امام صادق (ع)، كثیرالنوی و سالم بن ابی حفصه، و ابوجارود را یاد كرد، و فرمود: این افراد، دروغگویان و تكذیب كنندگان و كفارند، لعنت خدا بر آنان باد. [11] .

از ابی سلیمان روایت شده كه گفت: شنیدم امام صادق (ع) در خیمه اش، در منی، با صدای بلند به ابوجارود فرمود: به خدا سوگند، پدرم، هنگامی كه از دنیا رفت، پیشوای تمام مردم روی زمین بود. جاهل به او، گمراه است. در سال بعد نیز حضرت همین مطلب را به او تذكر داد. سپس ابوجارود را در كوفه دیدم، گفتم: آیا نشنیدی آن چه امام صادق (ع) دو نوبت به تو فرمود؟ گفت: منظورش از پدر، علی بن ابیطالب (ع) بود. [12] .

از مجموع آن چه ذكر شد چنین برمی آید كه ابوجارود مردی منحرف از اهل بیت عصمت و طهارت (ع) بوده، و به گفته های او اعتمادی نیست، و علمای رجال او را ضعیف شمرده اند [13] الله العالم.

مرحوم محدث نوری (ره) در خاتمه مستدرك، در ترجمه ابوجارود، می گوید: سخن درباره او طولانی است؛ او در اول امر امامی و شیعه بود، و در پایان زیدی مذهب گردید. [14] .

مرحوم راوندی، در كتاب دعوات، می گوید: ابوجارود گوید: به حضرت باقر (ع) عرض كردم: یا ابن رسول الله، من مردی نابینایم، و (به علت راه دور بین من و شما) نمی توانم



[ صفحه 220]



هر لحظه به زیارت شما بیایم، می خواهم دینی را كه شما و خاندانتان، خدا را به آن عبادت می كنید، به من بیاموزید، تا به آن متدین و متمسك باشم (و به بازماندگانم نیز بیاموزم). حضرت از سخنم تعجب نمود، و فرمود: آن دین: شهادت به وحدانیت خدا؛ و گواهی به پیامبری محمد صلی الله علیه و آله، و اقرار به آن چه او از جانب خدا آورده (به پاداشتن نماز، پرداخت زكات، و حج خانه خدا، و روزه ماه رمضان)؛ و ولایت ولی ما، و بیزاری از دشمن ما؛ و تسلیم در برابر فرمان ما؛ و انتظار قائم ما؛ و كوشش (در امر واجب و حلال)، و پرهیزكاری (از محرمات) است. [15] .

مرحوم كلینی، در كافی،روایت كرده كه ابوجارود گفت: حضرت باقر (ع) فرمود كه رسول خدا (ص) فرموده: من نخستین كسی هستم كه روز قیامت بر خدای عزیز جبار وارد شوم، با كتابش و اهل بیتم؛ آن گاه امتم (وارد شوند)، پس، از ایشان بپرسم كه با كتاب خدا و اهل بیت من، چه كردند؟ [16] .

بعضی گفته اند: ابوجارود دارای كتابی در تفسیر قرآن است كه از حضرت باقر (ع) روایت كرده است. [17] .

بخاری، وفات ابوجارود را در دهه 160 - 150 ذكر كرده است. [18] .


[1] رجال الطوسي، ص 122.

[2] رجال الطوسي، ص 197.

[3] رجال نجاشي، ص 121.

[4] گروه جاروديه، اصحاب ابوجارود (زياد بن منذر همداني) بودند. آنان چنين گمان مي بردند كه پيامبر (ص) در مورد امامت، نام علي (ع) را به طور نص و صريح نبرده، بلكه او را با نشانه ها و علائم توصيف كرده است. اما امام بعد از رسول (ص)، علي (ع) است، ليكن مردم نفهميدند و در شناسايي مصداق آن اوصاف كوتاهي ورزيدند، سپس به اختيار خود ابوبكر را به خلافت برگزيدند؛ و بدين جهت كافر گشتند، چون خلافت امر رسول (ص) كردند. ابوجارود بر اساس اين تفكر از زيد بن علي جدا شد، زيرا او چنين اعتقادي نداشت.

گروهي از جاروديه، امامت را از آن علي (ع)، سپس حسن (ع)، سپس حسين (ع)، سپس علي بن الحسين (ع)، سپس زيد بن علي، و سپس محمد بن عبدالله مي دانستند، و به امامت محمد بن عبدالله قال بودند. از جمله شيعيان محمد بن عبدالله، ابوحنفيه مي باشد. (ملل النحل، ج 1، ص 255).

[5] رجال نجاشي، ص 121.

[6] اسم شيطان كوري در دريا.

[7] رجال كشي، ص 199.

[8] فهرست ابن النديم، ص 253.

[9] رجال كشي، ص 200.

[10] رجال كشي، ص 199.

[11] رجال كشي، ص 200.

[12] رجال كشي، ص 200.

[13] خلاصة الاقوال، علامه حلي، ص 106.

[14] خاتمه مستدرك الوسائل - فائده پنجم - ص 703.

[15] دعوات راوندي، ص 135.

[16] اصول كافي، ج 2، كتاب فضل القرآن، ص 438.

[17] فهرست طوسي، ص 146.

[18] تهذيب التهذيب، ج 3، ص 386.